اميررضااميررضا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

عشق ماماني و بابايي

نی نی دار شدن خاله مریم و شروع ماه محرم

1393/8/13 18:31
729 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام صد تا سلام

عشقم نی نی خاله مریم بالاخره دنیا اومد، درست اول ماه محرمجشن خاله مریم خیلی خیلی سخت زایمان کرد و خودش و بچه اش را خدا حفظ کرد، الهی بمیرم از ساعت چهار صبح تا 4:30 بعدازظهر یه ریز درد داشته،ساعت 4 بود که من از مدرسه اومدم خونه و خیلی نگران خاله و پسرش بودم و کلی گریه کردم. تو گفتی مامانی گریه نکن،خاله مریم رفته بیمارستان،خوب میشه و میاد...

وقتی خاله و نی نی اومدند خونه،نی نی که خیلی خسته راه بود و بدتر اون خاله مریم بود... بازم خدا را شکر که به خیر گذشت هرچند بعد از گذشت ده روز،بازم خوب نمیتونه به قند عسلش شیر بده...

شما در ظاهر هیچ واکنشی نشون نمیدی،البته امیرمحمد جون واست تفنگ و بی سیم و آدم آهنی(به قول خودت آدم دیگه!!!) آورده بود که شما بسی خوشحال شده بودیخندونک مامام جون یه کم اخلاقات عوض شده،مثلا دوست داری بغل بشی،یا وقتی امیرمحمد خوابه کلی سر و صدا میکنی،اگه من یا مامان جون امیرمحمد را بغل کنیم،چیزی نمیگی ولی میخوای حواسمون را پرت کنیتعجب در کل امیدوارم این پسر گل تازه وارد به خونه مون را هم خدا زیر سایه پدر و مادر حفظ کنه و صحیح و سلامت باشهبوس 

راستی خبر خوب دیگه اینکه دایی ممد هم اومده و ما حسابی دلمون واسش تنگ شده بود،بیچاره مامان جون،این مدت خیلی خیلی اذیت شدند،از یه طرف سربازی دایی ممد و از طرف دیگه زایمان وحشتناک خاله مریم،بازم الهی شکر که به خیر گذشتآرام

این روزا ایام شهادت آقامون امام حسین(ع) و یارای گلشونه،ما امسال فقط تاسوعا و عاشورا را تونستیم بریم عزاداریغمگین ظهر عاشورا رفتیم حسینیه قلعه کهنه برای نخل برداری،شما حسابی ترسیده بودی و لرز کرده بودی که بابا مرتضی هنوز مراسم شروع نشده بود،شما را به خونه مامان جون برد؛نمیدونم چرا اینقدر میترسیگریهیه مدتیه اینجوری شدی،از وقتی که خواب دیدی تو اتاقت میمون اومده،ترسوتر شدی،خدا کنه زودتر ترست بریزه...

عزیزم خیلی دوستت داریم،بووووسسسبوسمحبت

امیرمحمد خاله...

امیر محمد و امیررضا، کشتی منو تا عکس انداختم...

 

 

پسندها (1)

نظرات (2)

غزاله دهقان
14 آبان 93 14:14
مبارك باشه انشالله سايه پدر وم مادر هميشه بر سر اين كوچولو بمونه خوش به حال آقا امير محمدكه همچين خاله ماهي داره[ماچ ]
ماماني و بابايي
پاسخ
سلام، مرسی عزیز دلم
مهسا
5 بهمن 93 9:46
سلام چون همیشه راستشو می گین و تابحال دروغ بهم نگفتین فقط به خدا بگین آتنا دایی رضا دانشگاه کجا و چی قبول شده چون خودش هردفعه یه چیزی می گه یک بار می گه دانشگاه آزاد یک بار می گه بین الملل یک بار می گه سال آینده به جان امیر رضاتون که اینقدر واستون عزیزه بگین
ماماني و بابايي
پاسخ
سلام، به خدا ما هیچ کدوم ازش نپرسدیم چه دانشگاهی میخونی، فقط گفتند زنجان داروسازی میخونه، گفتیم اگه خواست خودش میگه،اصلا بهمون ربطی نداشته،منم چون قسم جون بچه ام داده بودین، پیامتون پاک نکردم،اصلا نمیفهمم چرا اینقدر برای شما مهمه که کجا میخونه!! من. اصلاً شما را نمیشناسم، خواهشا خودتون را معرفی کنید!!!