روز مادر و پدر
امیررضا جونم سلام می دونم که این روزا گذشته ولی جاش توی وبلاگ تو خالیه من خیلی خوشحالم که مادرم، خیلی خوشحالم که تو و بابایی را دارم... هر چند بعضی وقتا از دست جفتتون عصبی میشم تو خیلی شیرین تر شدی، دیگه همه چی میگی، تازگیا زبون پیدا کردی و جواب هم میدی هنوز حرف ( خ ) و ( س ) را خوب نمیتونی بگی؛به جای خاله میگی آله، به جای سیب میگی ایسب و .... می دونم که بابایی هم خوشحاله که تو را داریم، خیلی ناقلایی و صبحا تا از خواب پا میشی اول احوال اونو میگیری و گاهی وقتا اونقدر دلتنگی که مجبورم میکنی بهش زنگ بزنم... عزیزم از طرف تو این روزهای قشنگ را به خودم و بابایی تبریک میگم، راستی یادم رفت بگم امسال اولین سالی بود که و...
نویسنده :
ماماني و بابايي
19:08